گذری بر جایگاه نقد و عقل گرایی از دیدگاه قرآن

پدیدآورسیدیحیی یثربی

نشریهاندیشه‌های فلسفی

شماره نشریه1

تاریخ انتشار1390/01/15

منبع مقاله

share 676 بازدید
گذری بر جایگاه نقد و عقل گرایی از دیدگاه قرآن *

یثربی، سید یحیی**

چکیده :

این مقاله بر آن است تا جایگاه نقد و عقل‏گرایی را از دیدگاه قرآن کریم مورد بررسی قرار دهد. مؤلف اعتقاد دارد که دین اسلام با مسیحیت تفاوت جوهری دارد؛زیرا اسلام برخلاف مسیحیت به عقل‏گرایی دعوت می‏کند و پیام دین اسلام در عصر جدید چیزی جز عقلانیت نیست و برای این سخن از قرآن دلایل متعددی ذکر می‏کند.همچنین مؤلف معتقد است که پیام دیگر قرآن برای انسان جدید فرهنگ نقد می‏باشد؛زیرا ایمانی اهمیت دارد که بتواند در برابر تردیدها و شک‏ها مقاومت نماید؛بنابراین نگاه انتقادی به دین و فرهنگ خود برای رسیدن به یقین لازم و ضروری است..

کلمات کلیدی :

عقل‏گرایی، ایمان، نقادی، شک، اسلام، مسیحیت.

مقدمه

این روزها به دلایلی همه‏جا سخن از ضرورت و اهمیّت نقد و نوآوری است.نگارنده که از سال‏ها پیش بر اهمیّت این کار تأکید کرده و از فقدان آن-بخصوص در حوزه فلسفه و علوم انسانی-افسوس و گله داشته، این حادثه را به فال نیک گرفته و امیدوار است که این جریان نیز به سرنوشت ده‏ها جریان پرسروصدای دیگر دچار نشود!و فرجام فرخنده‏ای داشته باشد!
از آن‏جا که از دل و جان بر این باوریم که اسلام تنها دین درست بشریّت است و توان هدایت همه جانبه انسان‏ها را دارد؛در این امر مهمّ نیز باید بدانیم که قرآن از دیرباز راه را به ما نشان داده است؛ ولی ما خود غفلت کرده و شایستگی عمل به ارشادهای غیبی آن را نداشته‏ایم.بر اثر همین سهل انگاری و بی‏کفایتی، اخیرا تلاش نامیمونی را مشاهده می‏کنیم که می‏خواهند اسلام را به رنگ مسیحیت درآورند!تا به خیال خام خود، خدمتی به دین و معنویّت کرده باشند!یکی از جلوه‏های این تلاش نامیمون، دعوت به نادیده گرفتن عقلانیت اسلام است.بدون تردید عصا و ید بیضای اسلام در عصر جدید چیزی جز عقلانیت این دین مبین نیست.دریغا که عدّه‏ای«عقلانیت»دین اسلام را نادیده گرفته، دم از«حیرت»می‏زنند!
هدف این نوشتار آن است که به گوشه‏ای از هدایت قرآن در زمینه یکی از مسائل مهمّ معرفت‏شناسی اشاره شود که نمونه‏ای از توجه اسلام به«عقل»و«اندیشه»است.
نگارنده در نوشتار دیگر، جایگاه نقد را از دیدگاه معرفت‏شناسی و فلسفه بتفصیل مورد بحث قرار داده است 1 ؛در این‏جا به آن مباحث نمی‏پردازد، بلکه به توضیح دیدگاه قرآن کریم در این باره اکتفا خواهد کرد.
از نظر قرآن کریم، انسان با ذهن خالی به دنیا می‏آید:«خداوند شما را در شرایطی به دنیا آورد که چیزی نمی‏دانستید، سپس به شما چشم و گوش بخشید...»(نحل، 78)
انسان با قوای ادراکی خود به کسب دانش و معرفت می‏پردازد؛امّا به دلیل محدودیّت‏های گوناگون خود در معرض خطا و گمراهی قرار می‏گیرد.

واقعیت و پندار

مهم‏ترین عامل خطا و انحراف، در تفکر انسان، آن است که بتدریج ساخته‏های اوهام و خیالات خود را به جای واقعیت پذیرفته، باورهایش را بر پندار و گمان خویش استوار سازد:«بیش‏تر مردم دنیا شایسته آن نیستند که از آن‏ها پیروی کنی، وگرنه از راه حق گمراهت می‏کنند؛تنها پیرو پندارهایند و جز دروغ و یاوه نمی‏گویند»(انعام، 116).
این بازگشت از واقعیت به پندار، همان«اعراض»در زبان وحی است؛اعراض از آیات و سنن الهی، رو گردانیدن از واقعیّت و نداشتن ارتباط درست با واقعیت(علم)و تکیه به گمان و پندار:«بلکه بیش‏تر آنان حق را نمی‏دانند و از آن روی گردانند»(انبیا، 24).«با هیچ آیه و نشانه‏ای روبه‏رو نمی‏شوند، مگر آن‏که از آن روی برمی‏گردانند»(انعام، 4).
نتیجه این بازگشت از واقعیّت به پندار، همان است که متفکران بزرگ از دیرباز متوجه آن شده‏اند. ارسطو در ستایش لوکیپوس و اتمیان، در مقایسه با افلاطون مورد احترامش می‏گوید:«..فرق این جاست که عادت به مشاهده و مطالعه مداوم طبیعت، پژوهشگر را به طرح فرضیّه‏هایی توانمند می‏کند که عده بزرگی از واقعیات را به هم می‏پیوندند، درحالی‏که سروکار داشتن بیش از حد با مفهوم‏ها، این توانایی را ضعیف می‏سازد و ما را از دیدن واقعیات بازمی‏دارد»(کمپرتس، 1375 ش، ص 337).
قرآن کریم این هشدار ظریف را با ردّ و تحقیر اعتبار دادن به«نام»مطرح کرده و درباره خدایان بشر ساخته و مورد پرستش آنان می‏گوید:«این‏ها چیزی جز نام‏های بر ساخته شما و پدرانتان نبوده وهیچ‏گونه قدرت و توان ندارند؛کار پیروان اینان بر پایه پندار و هوای نفس است و بس»(نجم، 23).
قرآن کریم بر دو عنصر اساسی در تکوین آیین‏ها و عقاید نادرست و خرافی تأکید می‏ورزد:یکی پندار انسان که تنظیم این‏گونه باورها را بر عهده دارد؛و دیگری هوای نفس بشر که به پاسداری آن‏ها می‏پردازد.این‏که هرگونه آیین و باور خرافی و نادرست و غیر عقلانی محصول فعالیّت وهم و پندار انسان‏هاست، نیازمند توضیح نمی‏باشد؛امّا پاسداری هوای نفس از این خرافات نیازمند توضیح بیش‏تری است:
وقتی که فکر و فرهنگ از نسلی به نسل دیگر منتقل شده در محیط زندگی و پرورش انسان رواج می‏یابد و مقبولیّت پیدا کند، انسان‏ها آن فکر و فرهنگ را جزئی از شخصیت خود پنداشته و مانند خودشان به آن فرهنگ و فکر دل می‏بندند؛همین دل بستن مایه قوت و مقبولیّت آن شده و هرگونه مخالفت با آن فرهنگ و فکر به منزله حمله و هجوم به شخصیّت و حریم پیروان آن تلقی می‏گردد.
تاریخ بشر بیش‏تر با همین حال‏وهوا سپری شده و می‏شود.اگر با دقت، وضع گذشته و حال انسان‏ها را بررسی کنیم، همه‏جابا یک واقعیت تلخ و اسف‏انگیز روبه‏رو خواهیم شد که قرآن کریم، در وصف آن وضع، بیان ظریفی دارد:«کلّ حزب بما لدیهم فرحون»(روم، 32 و مؤمنون، 53).این فرح و دلخوشی چیزی است بسیار بالاتر از پذیرش یک باور و آیین.
همین دلخوشی ناشی از هوای نفس، بزرگ‏ترین عامل پاسداری از آن فکر و فرهنگ است؛زیرا:
اولا:این دلخوشی، انسان را در غفلت بزرگی فرو برده، فکر و فرهنگ او را به صورت تنها مجموعه بی‏عیب و نقص درمی‏آورد؛به گونه‏ای که هرگز در صحّت و کمال آن تردید نمی‏کند.
ثانیا:هرگونه نقد و مخالفت با این فکر و فرهنگ را با اکراه و نفرت می‏نگرد.
ثالثا، هیچ فکر و فرهنگ دیگری را جدّی نمی‏گیرد و با بی‏طرفی لازم بررسی نمی‏کند؛چنان‏که دنیای متمدّن امروز، با همه ادّعایش در روشن‏اندیشی و خردورزی، به مسائل غیر عقلانی و بلکه ضدّ عقل الهیّات مسیحی خود دلخوش کرده، به اسلام با همه امتیازاتش نه‏تنها بی‏اعتناست، بلکه آن را تخریب می‏کند!
روش پیشنهادی قرآن برای رهایی از قیدوبند این‏گونه دلخوشی‏های غیر منطقی، چیزی جز نگرش انتقادی به فکر و فرهنگ خود و دیگران نیست(زمر، 18-17):در این خصوص برآورده است: «بر آن بندگانم بشارت ده که سخن‏ها را شنیده و بهترین آن‏ها را برای پیروی برمی‏گزینند»).ضمنا نگرش انتقادی وقتی به نتیجه می‏رسد که محتوای ذهن خود را با واقعیت بسنجیم.این دستور العمل در جای‏جای قرآن مطرح است.ماجرای حضرت ابراهیم(ع)یکی از آن‏هاست.قرآن کریم ابراهیم(ع) را به عنوان یک نوجوان جویای حقیقت چنین تصویر می‏کند:
1-ابراهیم(ع)و هم‏فکرانش، بر آیین و عقاید حاکم به خانواه و محیط بر دیده نقد نگریسته، آن‏ها را قابل قبول و منطقی نمی‏دانند.ابراهیم(ع)به عمو و سرپرست خود و مردم جامعه‏اش اعتراض می‏کند که ما این تصویرها را که شما می‏پرستید خدای جهان ندانسته و نمی‏پرستیم(ممتحنه، 4 و انعام، 74).
این کار همان نقطه آغاز حرکت فکری است.همه دعوت‏ها به شک و نقد سنّت موجود، به خاطر آن است که انسان در چهارچوب باورهای مورث اسیر نماند، به آن چه دارد دل خوش نکند و از جست‏وجوی حقیقت غفلت نورزد.اگر معتزله شک را نخستین تکلیف و فریضه انسان می‏دانستند، برای آن بود که انسان تا شک نکند، فکر نخواهد کرد(جوینی، 1360 ش، ص 15 و سیوری، ص 113 و حسن‏زاده آملی، 1361، ص 292).
حال جای این پرسش است که چرا یگانه راه حرکت فکری، همین برانداختن یقین و رسیدن به شک است؟در پاسخ باید گفت که ذهن انسان از دو حال، بیرون نیست:یا بدان‏گونه است که هیچ‏گونه حکم و تصدیقی در آن نیست، و یا این مالامال از حکم و تصدیق است.
انسانی که در شرایط عادی، به مرحله رشد فکری می‏رسد و توان و امکان حرکت فکری پیدا می‏کند، ذهن خالی نداشته، بلکه دارای حالت دوّم است؛یعنی ذهنش از حکم و تصدیق اشباع شده‏ است.انسان‏های بالغی که به تمام ذهنیتشان از حکم و باور خالی باشد وجود خارجی ندارند و تنها به صورت افسانه‏ای قابل فرضند.اگر انسانی در جزیره‏ای متولد شود، پدر و مادرش را از دست بدهد و با حیوانات بزرگ شود، چنین انسانی می‏تواند خودش باشد و ذهنش؛امّا انسانی که در خانواده رشد کند و در جامعه‏ای پرورش یابد، ذهنش انباشته از احکام و تصدیقاتی است که همگی نه بر دلیل و برهان، بلکه بر تعلیم و تلقین تکیه دارند؛و این نکته چیزی نیست که به بیان و استدلال نیاز داشته باشد؛ بنابراین برای انسان امروزی، چاره‏ای جز این نیست که در قدم اول، خود را از قید و بند داوری‏ها و پیش‏داوری‏های تقلیدی و تلقینی رها سازد.
در این جا برای روشن شدن مطلب به چند پرسش، پاسخ می‏دهیم:
الف-بدون شک در میان پیروان مکاتب و مذاهب مختلف، کسانی هستند که عقایدشان درست است؛یا این‏که در میان احکام و داوری‏های ذهن یک انسان، حتما مواردی هست که درست می‏باشد؛ پس چرا باید همه انسان‏ها حرکت فکری را با شک آغاز کنند؟و نیز چرا باید در تمامی داوری‏هایش شک و تردید روا کرد؟
در پاسخ باید گفت:در مورد امکان وجود موارد درست، در میان عقاید موجود انسان‏ها، به این نکته باید توجه کرد که اگر بنا را بر این بگذاریم که از این همه عقاید و جهان‏بینی‏های موجود، یکی درست باشد؛حال، افرادی که پیرو آن عقیده هستند، با پیروان عقاید باطل چه فرق خواهند داشت؟ زیرا، این‏که بر صواب است و این‏که بر خطاست، هیچ کدام شخصا تحقیق نکرده و هر دو عقاید خود را تنها از راه تعلیم و تلقین پذیرفته‏اند؛بنابراین ترجیح یکی بر دیگری مبنایی نداشته؛بلکه بر اساس تصادف خواهد بود.
به عبارت دیگر اگر در میان مجموعه عقاید موجود روی زمین عقیده درستی باشد، پیروان آن عقیده درست نه با عقل و اندیشه و پژوهش و انتخاب، بلکه تنها بر اثر یک تصادف، بر صواب خواهند بود؛چنان که بر خطا بودن دیگران نیز امر تصادفی خواهد بود؛مثلا یکی در خانواده یهودی به دنیا آمده و یهودی شده، و دیگری در خانواده مسلمان به دنیا آمده و مسلمان شده است؛اگر یکی از این دو دیانت بر حق باشد، یکی از این دو نفر به تصادف راه راست رفته، و دیگری نیز به تصادف به خطا رفته است؛زیرا هیچ کدام راهی که در پیش گرفته، مورد بررسی قرار نداده و با برهان و تحقیق برنگزیده، بلکه بر پایه تعلیم و تقلید به دین خود گردن نهاده است.در چنین حالی بر خطا یا صواب بودن آن دو جنبه تصادفی خواهد داشت؛چنان‏که اگر این‏که بر خطاست در شرایط این دیگری به وجود می‏آمد، بر صواب می‏شد و بالعکس.اگر خواجه نصیر در خانواده‏ای سنّی به دنیا می‏آمد و با تعلیم و تربیت اهل سنّت بزرگ می‏شد، سنّی بود و سنّی می‏ماند؛چنان‏که اگر فخر رازی، در خانواده‏ای شیعی به دنیا می‏آمد و با تعلیم و تربیت شیعی بزرگ می‏شد، شیعه بود و شیعه هم می‏ماند.
ب-این‏که میان عقاید یک فرد، ممکن است برخی از اصول و مسائل درست باشند؛(بنابراین چه لزومی دارد که یک انسان در سیر فکری، تمام عقاید خود را کنار بگذارد؟)باید توجه داشت که هر یک از این عقاید باید بر پایه تحقیق انتخاب شود؛لذا در مورد تک‏تک آن‏ها با قطع نظر از درستی و نادرستی‏شان، همین شک و تردید لازم است؛خواه همه آن عقاید را یکجا مورد تردید قرار دهیم یا به صورت انفرادی و موردی کار کنی.دکارت در این باره تمثیلی دارد و آن این که اگر قرار باشد خانه‏های یک شهر را نوسازی کنند لازم نیست همه را با هم خراب کنند و بسازند؛بلکه می‏توانند به صورت انفرادی اقدام نمایند؛امّا دکارت خودش شخصا صلاح را در آن دیده که این تخریب را یکجا انجام دهد:«ولکن نسبت به عقایدی که من تا آن زمان در خاطر پذیرفته بودم، هیچ به از آن ندیدم که یک مرتبه عزم کنم بر این‏که همه آن‏ها را از ذهن بیرون سازم»(دکارت، 1361 ش، ص 46).
چنان‏که در آینده خواهیم گفت، این تخریب در مسائل به هم پیوسته، خواه، ناخواه فراگیر خواهد بود.از آن‏جا که در مسائل مشمول تقلید کلا باید فراگیر باشد، به هم پیوستگی مسائل نیز زیاد مهم نیست؛ولی به‏هرحال این تخریب به طور دفعی و یکجا تحقق نمی‏پذیرد، بلکه همیشه چنان‏که خواهد آمد، شک از نقطه‏ای آغاز می‏شود و مانند یک آتش‏سوزی تدریجا به جاهای دیگر سرایت‏ می‏کند.
در شک باید فرهادوار به تسخیر کوهی از خارا پرداخت؛کوهی که آسان پدید آمده؛بسیار مشکل تسخیر می‏گردد؛مانند کوه بیستون؛که با یک«کن فیکون»بدون دخالت فرهاد پدید آمد؛امّا تسخیر آن به عهده فرهاد گذاشته شد!افکار ما نیز به وسیله ما و به کوشش ما، بلکه بر اثر تعلیم و تلقین، به صورت مجموعه یقینی، به استواری کوه‏ها پدید آمده‏اند و به قول معروف همانند نقشی بر سنگند. اکنون ما با این سنگ روبه‏رو هستیم!امّا به‏هرحال باید دست به کار شد.
«شک»درفسلفه، به منزله«یقظه»در سلوک است؛چیزی که مشکل به دست می‏آید و مشکل می‏آفریند؛امّا با این همه دردسر، همچنان ضروری و باشکوه است.
در این باره به نظر من بزرگ‏ترین فتوا و نظر از طرف یک عالم دینی، فتوای ابن جبائی(فوت 326 ق)است؛آن‏جا که بحث از«نخستین واجب»است، گروهی نخستین واجب را بر انسان، «معرفت خدا» دانسته، گروهی دیگر«نظر»یعنی اندیشه و استدلال را نخستین واجب انسان شمرده‏اند؛امّا این دو نفر نخستین واجب هر انسان را«شک»می‏دانند، به این دلیل که تا شک نباشد، اندیشه ممکن نیست و چون اندیشه نباشد، نمی‏توان به معرفت دست یافت(جوینی، 1360 ش، ص 15).
«شک»؛این گام ضروری و اجتناب‏ناپذیر در تحقیق از هرجا که آغاز شود، انسان گامی به پیش نهاده و تیشه بر دیوار زندان یقین زده است.این آغاز تلاش در راستای پژوهش است.گویا ریشه اصلی کلمه شک در لاتین خالی از ایهامی به پژوهش و تحقیق نیست.منظور ما نیز از شکّ جز این نیست. شکّ یعنی داوری‏های خام ذهن خود را به دیده نقد نگریستن.برخلاف این‏که چنین روشی را به دکارت نسبت داده‏اند، می‏بینیم که در تاریخ تفکرات اسلامی، بسی جلوتر از دکارت، این مسأله مطرح بوده است.ابن جبائی و ابو هاشم، پیش از رنه دکارت آن را به طور جدّی مطرح کرده‏اند.
ج-آیا شک که برابر با جهل و نادانی است، می‏تواند هدف انسان جویای حقیقت باشد؟ عدّه‏ای شک را پدیده‏ای نامیمون و ویرانگر نظام علمی و ارزشی دانسته، از آن گریزانند.اینان حق‏ دارند، چون شک، جهل است و انسان تشنه علم؛امّا باید از این نکته غفلت نکنند که شک هدف نیست؛بلکه وسیله‏ای برای دست یافتن به هدف اصلی و نهایی یعنی علم و آگاهی است.سخن این نیست که شک از یقین بهتر است، بلکه سخن آن است که اگر کسی به دنبال یقین و آگاهی باشد، باید از رهگذر شک، به سوی هدف خود گام بردارد.بشر سال‏های سال فهم خود را از جهان، بر اساس یافته‏های حسّی خود شکل داده؛تعداد زیادی از گزاره‏های خود ساخته‏اش را هم بر آن‏ها افزوده بود. نخستین فیلسوفانی که قوای ادراکی بشر را زیر ذرّه‏بین برده به ارزیابی توان و امکانات دستگاه ادراکی وی پرداخته‏اند؛اگر ما پیش‏داوری‏هایمان به دیده نقد ننگریم ممکن است همیشه در غفلت بمانیم و گامی به جلو برنداریم؛بنابراین محقق دست به شک می‏زند تا راه یقین را کشف کند، نه این‏که در شک بماند.شک سرمنزل مقصود نیست، شک وسیله و روش است و بس.

د-آیا شک و ترویج آن به زیان حقّ و حقیقت نیست؟چرا؟

از آن‏جا که برخی افراد شک را برابر با نادانی و ویرانگری می‏دانند، ترویج آن را به صلاح عقل و منطق نمی‏دانند.اینان بخطا چنین می‏اندیشند که وظیفه هر انسانی حمایت از یقین و تلاش برای حفظ یقین است؛نه تبلیغ و ترویج و بزرگداشت شک و شکاکان.پس از سخنرانی بنده، در ارجمندی شک(انجمن فسلفه، 30 دی‏ماه 1357)، یکی بشدت معترض بود که:ما چون بید بر سر ایمان خویش می‏لرزیم و تو می‏خواهی آن مقدار ناچیز باقیمانده ایمانمان را هم بر باد شک و حیرت دهی!
گفتم:ایمانی که به هر بادی بلرزد، به چیزی نیرزد!از مسیر شک بیا به ایمانی رسیدی، هرگز در خطر لرزیدن نباشی!
آن‏چه این‏گونه افراد را نگران می‏کند، چیزی جز تنگ‏نظری و نادانی نیست؛برای این‏که اولا: چنین اشخاصی مطمئن هستند که برحقند!و این اطمینان‏چنان که گذشت تنها از تقلید و تلقین سرچشمه گرفته است؛لذا هرگونه تردید در عقاید خود را عینا انحراف از حق و رفتن به بیراهه تلقّی‏ می‏کنند؛بنابراین تا می‏توانید از حریم ایمان خود دفاع می‏کنند.
ثانیا:اینان، در این کره خاکی، تنها خود و دین و مذهب خود را می‏بینند و به میلیاردها انسان دیگر و ده‏ها دین و مذهب دیگر توجهی ندارند؛در صورتی که عقل و منطق ایجاب می‏کند که فکر بازتری داشته، مصالح جامعه جهانی را یکجا در نظر بگیریم.بی‏تردید مصلحت همه انسان‏هایی که همانند خود ما، باید بیراهه نروند و پیرو آیین درستی باشند در جزمیّت و اصرارشان بر موضع فعلی خودشان نیست، بلکه در شک و نقد خردمندانه از عقاید و افکار سنّتی و موروث آنان است.
بسیار روشن است که اگر از این دو نکته غفلت نکنیم، باید تمام تلاش خود را در ایجاد جوّ نگرش انتقادی به عقاید و افکار و قوای ادراکی خود، به کار بگیریم.
بدون هیچ‏گونه تردید، اگر همگان«نقد خود را عیاری بگیرند»و انسان‏ها در ارزیابی معتقدات و فکر و فرهنگ خود، صادقانه اقدام کنند، نتیجه کار به سود حق و زیان باطل خواهد بود؛بنابراین آنان که به حقّانیّت و مقبولیّت مکتب و فرهنگ خود باور دارند، از این خیزش و اقدام هراسی به خود راه نمی‏دهند«آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است».
بنابراین تمامی جوامع بشری که هر یک عقاید و فرهنگ خود را بهترین و صحیح‏ترین فرهنگ و عقیده می‏دانند، با جرأت به نقد و ارزیابی برخیزند و مطمئن باشند که همگی در مسیر حق گام برداشته‏اند، برای این‏که انسان فطرتا حق‏جو و حق‏خواه است.در این جست‏وجو همگانی، حتما حق و حقیقت، طرفداران بیش‏تری خواهد یافت.حق از آگاهی و هشیاری آسیب نخواهد دید.آنچه حق را آسیب می‏زند، غفلت و نادانی است.روشن‏اندیشان غرب، به این نتیجه رسیده بودند که بدترین دشمن دانش، شک نیست، بلکه حکم جزمی است.آن نیرویی که زخم کاری را بر پیکر دانش می‏زند نفس نادانی نیست، بلکه آن نادانی است که لباس حقیقت می‏پوشد و می‏خواهد به جای حقیقت بنشیند؛زیرا این‏جا مسأله بر سر اشتباه نیست، بلکه بر سر فریب است؛بر سر توهّمی نیست که ندانسته پیش آمده باشد، بر سر توهّمی است که عقل انسانی به دست خود به وجود می‏آورد و تارهای آن را هرچه بیش‏تر به دست و پای خود می‏تند.این دستور کار نه فقط در مورد دانش، بلکه در مورد ایمان هم مصداق دارد.شق مقابل ایمان حقیقی بی‏ایمانی نیست، بلکه خرافه‏پرستی است؛ زیرا خرافات ریشه ایمان را می‏جود و سرچشمه دین را می‏خشکاند؛بنابراین خرافه‏پرستی دشمن مشترک دانش و دین است، و نبرد با آن نخستین و عاجل‏ترین وظیفه این‏هاست(کاسیرر، 1372 ش، ص 218)؛و عمل به این وظیفه جز با نگرش نقّادانه و شک‏آلود، به محتوای ذهن، ممکن نیست.در یک کلام آنان که باورها و احکام ذهن و فکر خود را برحق می‏دانند، نه تنها نباید از اتخاذ چنین روشی بیمناک باشند، بلکه باید به ترویج آن هم بکوشند، تا زمینه رهایی دیگران را نیز از خرافه و باطل فراهم سازند، تا از این رهگذر شاید انسان‏های بیش‏تری از تفکر استوار و ایمان مستند به دلایل روشن برخوردار گردند.
از این‏جاست که دعوت غرب به پلورالیزم 1 ، در حوزه دین-که متأسفانه گاهی بعضی از شخصیت‏های اسلامی هم با آن هم‏صدا می‏شوند-اوّلا:جنبه سیاسی دارد؛ثانیا:از یاس معرفت شناختی غربیان ناشی است، وگرنه کاملا به زیان حق و حقیقت بوده، راه هرگونه بحث و نقد و جست‏وجو را می‏بندد.به جای دعوت به سازش و سکوت باید به همدلی و پژوهش همگانی دعوت کرد که سرانجام انسان می‏تواند حق را از ناحق نشخیص دهد.
بنابراین باید بدون هیچ ملاحظه و مسامحه، به دور از تعارفات سیاسی، مردم را به راه دانایی و دانش‏افزایی سوق دهیم، ولو در حد دانستن ندانستن‏ها.سود بشر و سود حقیقت، در آگاهی و حرکت است، نه غفلت و جمود!
2-ابراهیم(ع)برای یافتن راه حق، به تفکر و نظر در پدیده‏های جهان(آیات الهی)روی آورد: «بدین‏سان عجایب آفرینش را در آسمان و زمین در برابر ابراهیم(ع)قرار دادیم تا با مشاهده این‏ها (از این شک)به یقین راه یابد»(انعام، 57).تذکر این نکته لازم است که در قرآن کریم بر اهمیّت حس و مشاهدات حسّی بسیار تأکید شده است؛برای نمونه تنها به چند مورد اشاره می‏کنیم:
الف-ارائه آیات، بیش‏تر به آنان روشن گردد که خداوند حق است»(فصلت، 53).«به بنی اسرائیل گفتیم که پاره‏ای از آن گاو کشته را به تن آن مرده بزنید بدین‏سان خداوند مرده را زنده می‏کند و آیات خود را نشان می‏دهد تا بتوانید به خردورزی بپردازید»(بقره، 73)؛نیز از مشرکان می‏خواهد که خلقت و تأثیر خداوندان خود را در همین جهان خاکی نشان بدهند(احقاف، 4 و لقمان، 11).
ب-دعوت به نظر و مشاهده محسوسات، مانند مشاهده پرندگان(نحل، 79)؛گیاهان(شعرا، 7)، جریان آب(سجده، 27)؛چهارپایان(یاسین، 71)؛خلقت زمین و آسمان(اسرا، 99)؛حوادث گذشته و جریان تاریخ(انعام، 6 و یاسین، 31)؛شب و روز(لقمان، 19 و آل عمران، 19)، و پدیده‏های در دسترس زمین و آسمان(بقره، 164 و روم، 22)و موارد دیگر.
3-نخستین باور ابراهیم(ع)در این جست‏وجو:ابراهیم(ع)در شب تاریک به این نتیجه می‏رسد که فلان ستاره پرورگار اوست(انعام، 76)، امّا ابراهیم(ع)به این علم آگاهی قناعت نمی‏کند، بلکه به بررسی و نقد آن نیز می‏پردازد؛برای این که انسان به خاطر محدودیت نیروهای ادراکی و امکانات دستیابی‏اش به کائنات همیشه باید به این نکته توجه داشته باشد که دانش و معرفت او نیازمند اصلاح و تکمیل است.قرآن کریم این نکته را با دقیق‏ترین بیان مورد تأکید قرار داده است: «بهره شما از دانش و معرفت جز اندکی نیست»(اسرا، 85)؛بنابراین باید همیشه به این اصل پایبند بود که«از هر دانایی داناتر وجود دارد».
4-کشف خطا در معلومات:ابراهیم با بررسی و نقد علم خود به خطا و کاستی آن پی می‏برد؛بدین سان که با مشاهده غروب ستاره به این نتیجه می‏رسد که در باور خود اشتباه کرده است؛لذا از آن باور بازمی‏گردد که«من چیزی را که غروب کرده و ناپدید گردد دوست ندارم»(انعام، 76).
5-تکرار بررسی و آزمون در جهت تکمیل علم و آگاهی و کاستن از خطا و نقصان:حضرت ابراهیم)ع)در ادامه بررسی‏هایش ماه و خورشید را بترتیب به خاطرمشاهده برتری آن‏ها به عنوان پروردگار خود انتخاب می‏کند؛امّا باز هم بر اثر بررسی و نقد دیدگاه خود از آن باورها دست برمی‏دارد؛زیرا هیچ یک از ماه و خورشید را به دلیل تغییرپذیری و ناپدید شدن شایسته خدایی نمی‏داند(انعام، 77 و 78).
6-سرانجام به باور عقلانی قابل توجیه می‏رسد که:از همه این آیین‏های شرک و بت‏پرستی دوری جسته، به سوی آفریدگار واقعی زمین و آسمان می‏رود»(انعام، 78 و 79).
7-پایداری بر عقیده حق و ایستادگی در برابر جدال مخالفان:حق و حقیقت هرگز قابل مصالحه نیست.حضرت ابراهیم(ع)با قوم خود به بحث می‏پردازد و اعلام می‏دارد که از خدایان دروغین آنان باک ندارد و امن و آرامش را شایسته کسی می‏داند که به راه راست رفته، باور خود را از کاستی‏ها بپالاید (انعام، 82 و 80).
آگاهی یک ضرورت است.آگاهی اصیل خودش محور و قبله است نه دکان و وسیله.انسان آگاه نمی‏تواند آگاهی خود را فدای مصلحت کرده یا به قیمتی بفروشد.از این‏جاست که پیامبر اسلام(ص) فرمود:«به خدا سوگند اگر خورشید را به دست راست و ماه را به دست چپم بسپارند، تسلیم تهدید و تطمیع آنان نخواهم شد»(هیکل، ص 109)؛چنان که سقراط با اطمینان جام شوکران را سر کشید؛امّا از معرفت و آگاهی خود دست برنداشت.اکنون ابراهیم(ع)به عنوان سرمشق انسان‏ها در برابر هرگونه تهدید ایستادگی می‏کند تا جایی که تصمیم می‏گیرند او را بسوزانند، باز هم تسلیم نمی‏شود(انبیا، 71 -81).
پیداست کسانی که دانش خود را وسیله کار و کسب قرار داه و به خاطر مال و جاه تن به هر مصالحه و معامله‏ای می‏دهند در حقیقت از معرفت و دانش بهره‏ای ندارند.
8-تلاش در جهت گسترش تحقیق و دانش؛چنان‏که گفتیم هیچ انسانی در هیچ مرحله‏ای بی‏نیاز از اصلاح و تکمیل نیست.حضرت ابراهیم(ع)در این باره نیز سرمشق انسان‏هاست.او با این‏ که یک پیامبر است از خدا می‏خواهد که چگونگی زنده کردن مردگان را به او نشان دهد.خداوند می‏فرماید:«ای ابراهیم!مگر به این موضوع ایمان نداری؟!او در پاسخ می‏گوید:«چرا!امّا می‏خواهم به اطمینان و آرامش درونی برسم.»آن‏گاه خداوند با زنده کردن چهار پرنده‏ای که حضرت ابراهیم به دست خود آن‏ها را کشته، و تکه‏تکه کرده و هر تکّه‏ای را بر سر کوهی نهاده بود زنده می‏کند(بقره، 260)و این نشان می‏دهد کسانی که به مجموعه محدودی از معلومات دیگران(نه معلوماتی که خودشان به دست آورده باشند)قناعت کرده با هرگونه نقد، تحوّل و توسعه معلومات مخالفند تا چه اندازه از روش قرآنی دور افتاده‏اند.

مآخذ

1-جوینی؛الشّامل فی اصول الدین، تهران 1360 ش.
2-حسن زاده آملی، حسن؛معرفت نفس، دفتر 2(تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1361).
3-دکارت، رنه؛تأملات(تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1361 ش).
4-سیوری حلی؛ارشاد الطّالبین، قم، نشر کتابخانه آیت اللّه مرعشی، بی تا.
5-فروغی، محمد علی؛سیر حکمت در اروپا به ضمیمه گفتار در روش، نوشته رنه دکارت، ترجمه فارسی و نگارش محمد علی فروغی، به تصحیح و تحشیه امیر جلال الدین اعلم(تهران، نشر البرز، 1379).
6-قرآن کریم.
7-کمپرتس، ارنست؛فلسفه روش‏اندیشی، ترجمه نجف دریابندی(تهران، چاپ خوارزمی، 1372 ش).
8-کمپرتس، تئودور؛متفکران یونان، ترجمه محمد حسن لطفی(تهران، خوارزمی، 1375 ش).
9-هیکل، محمد؛حیات محمّد، چاپ مصر، بی‏تا.
10-یثربی، سید یحیی؛از یقین تا یقین، در دست چاپ.

پی نوشت ها

(*)دریافت:5/7/83؛تاریخ پذیرش:27/7/83
(**)استاد دانشگاه علامه طباطبایی.
(1).کتاب«از یقین تا یقین»راه نو در معرفت‏شناسی و تأملات فلسفی که در دست چاپ است.
(1).دعوت به سکوت و سازش در برابر باورهای گوناگون عملا چشم‏پوشی از حقانیّت و بطلان آن‏هاست.

مقالات مشابه

نقش و جایگاه عقل در تفسیر الجامع لأحکام القرآن قرطبی

نام نشریهپژوهش‌های علم و دین

نام نویسندهمحمدرضا ستوده‌نیا, سیدمهدی لطفی, مجید خزاعی

عقل و وحی در اندیشه سیاسی خواجه نصیر الدین طوسی

نام نشریهسیاست متعالیه

نام نویسندهاحمدرضا یزدانی مقدم

منزلت عقل از مَنْظَرِ قرآن

نام نشریهعقل و دین

نام نویسندهشکرالله جهان میهن

جلوه عقلانيت در قصص قرآن

نام نشریهقرآن و حدیث

نام نویسندهلطیفه سلامت باویل

نقد دیدگاه مسکویه درباره شاخصه انسانیت و رابطه آن با فضیلت و سعادت بر مبنای قرآن و حدیث

نام نشریهمطالعات اسلامی

نام نویسندهحسن نقی‌زاده, عباس جوار شکیان, غلامرضا رئیسیان, محمد مصطفائی

باروری عقل از وحی

نام نشریهسفینه

نام نویسندهشهاب‌الدین ذوفقاری